الگوی قیمت سه کف :
الگوی قیمت سه کف اغلب در یک روند نزولی شکل می گیرد و علامتی است از تغییر جهت روند و صعود قیمت ها. این الگو از الگوی دو کف مهمتر است.
الگوی قیمت سه کف :
الگوی قیمت سه کف اغلب در یک روند نزولی شکل می گیرد و علامتی است از تغییر جهت روند و صعود قیمت ها. این الگو از الگوی دو کف مهمتر است.
مقدمه ای بر مدیریت ریسک :
هیچ روش قابل اطمینان و معتبری درباره پیشبینی نرخهای مبادله ارز وجود ندارد. این جمله شاید به نظر شگفتی آور نباشد، اما همه ما دوست داریم که با قابلیت اطمینان و با اتکا به نیرویی بتوانیم نرخهای مبادله را به درستی ارزیابی و پیشبینی کنیم. پژوهشگران زیادی نسبت به توانایی پیشبینی آینده نرخهای مبادله ارز بررسی و تحقیق کردهاند. پل کروگمان و موریس ابسفلد در کتابشان معروف به "دانش اقتصاد بین الملل: نظریه و سیاست" نوشته اند: « اگر نرخهای مبادله همان قیمتهای دارایی هستند که به سرعت به تغییر انتظارات و نرخهای بهره واکنش نشان میدهند، آنها باید ویژگیها و خواص مشابهی با دیگر قیمتهای دارایی مانند قیمت سهام داشته باشند. بنابراین نرخهای مبادله باید به طور نیرومندی نسبت به اخبار اقتصادی و رویدادهای سیاسی غیرمنتظره واکنش نشان دهند و همچون قیمت سهام، باید به سختی پیشبینی شوند.» در مطالعه و پژوهش دیگری که توسط ریچارد لویچ انجام گرفت، وی با ثبت شواهد پیشبینی شرکتها بر روی زوج ارزهای گوناگون دریافت که معمولا حرکت نرخهای مبادله ارز خیلی خوب قابل پیشبینی نیستند.
مقدمه ای بر تحلیل فاندامنتال :
تحلیلگر فاندامنتال به شناسایی و اندازه گیری عواملی می پردازد که تعیین کننده ارزش واقعی ابزارهای مالی است. از جمله این عوامل می توان به وضعیت عمومی اقتصاد و شرایط سیاسی اشاره نمود و بطور کلی باید گفت، هر چیزی که به عرضه و تقاضا در خصوص محصولات و یا خدمات تاثیر می گذارد، مورد دقت نظر این دسته از تحلیلگران است. قاعده کلی این است که اگر کاهشی در میزان عرضه بوجود آید اما میزان تقاضا تغییری نداشته باشد، در این صورت شاهد افزایش قیمت خواهیم بود. عکس همین قضیه نیز صادق است.
تحلیل تکنیکال بیشتر متمرکز بر اتفاقاتی است که در بازار (فارکس) رخ داده است تا آنچه که می بایست اتفاق می افتاد. یک تحلیگر تکنیکی به مطالعه قیمت و حجم که با استفاده از آنها نمودار تشکیل می شود ( که ناشی از عملکرد معامله گران است)، می پردازد و از آن به عنوان ابزار اولیه خود استفاده می کند. تحلیگر تکنیکال برخلاف تحلیلگر فاندامنتال، توجه زیادی به " تصویر بزرگ" عواملی که بر حرکات بازار تاثیر می گذارند، ندارد اما به عملکرد بازار مالی مورد نظر خود می پردازد.
اهمیت توسعه یافتگی بازارهای مالی در رشد اقتصادی تا همین اواخر جزء مباحث فراموش شده در اقتصاد توسعه بوده است. اولین مطالعه برای سنجش تاثیر توسعه یافتگی مالی بر رشد توسط گلداسمیت در سال 1969 میلادی صورت گرفت که البته از زاویه روش های سنجش و مدل اقتصادسنجی نقدهای مهمی بر آن وارد است با این همه این مطالعه این سوال مهم را پیش پای محققان و سیاستگذاران قرار داد که آیا بین رشد اقتصادی و توسعه یافتگی مالی رابطه ای وجود دارد و اگر وجود دارد جهت علیت از کدام سمت است؟ آیا بازارهای مالی توسعه یافته تر باعث ارتقای سطح رشد می شوند یا بر عکس انتظار از رشد اقتصادی باعث توسعه یافتگی بازارهای مالی؟
بیش از دو قرن پیش در ژاپن برای تحلیل قیمت برنج نمودارهای کندل استیک اختراع شد. عمده این معروفیت و استفاده را ژاپنی ها مدیون “مانهیسا هما” در قرن هفدهم میلادی می باشند حال آنکه بیش از دو دهه نیست که نمودارهای شمعی در غرب رواج یافته است و دلیل عمده ترویج این نمونه نمایش نمودار در غرب نیز مربوط به سیستم های رایانه ای می باشد. از لحاظ ماهیت، کندل استیک ها یا برای ترسیم نمودارها و نمایش قیمت برای تحلیل تکنیکال به کار می روند و یا به صورت منفرد ترکیب و شیوه نمایش آنها، ابزاری برای تحلیل و پیش بینی جهت آینده بازار می باشد. عمده دلیل محبوبیت روزافزون استفاده از این نمودارها بین تحلیلگران، راحتی استفاده و مشخص بودن وضعیت صعودی یا نزولی هر کندل استیک بصورت منفرد می باشد. در فصل 5 توضیحاتی در مورد روش ترسیم نمودارهای کندل استیک ارائه شد.
الگوی هارمونیک AB=CD یک ساختار قیمتی چهار نقطهای است. بخش اول قیمتی تا حدودی اصلاح میشود و حرکت قیمتی مساوی را از محدوده اصلاح قیمتی طی میکند. نسبتهای فیبوناچی در این الگو بایستی در نقاط خاصی روی دهند. در الگو AB=CD نقطه C به عنوان سطح تکمیل الگو در نظر گرفته میشود. هر چند بسط BC در این ساختار بسیار اهمیت دارد، اما مهمترین عدد هارمونیک (Harmonic) نقطه دقیق تکمیل AB=CD است.
الگوی سر و شانه، یک الگوی بازگشتی است. اگر این الگو در انتهای روند صعودی تشکیل شود، بازگشت نزولی خواهد بود. الگو از سه اوج قیمتی تشکیل شده است که اوج قیمتی وسطی، بالاتر از اوجهای قیمتی کناری است. بالاترین اوج قیمتی را “سر” الگو مینامیم و دو اوج قیمتی کناری را هم “شانه” مینامیم. در الگوی سر و شانه، شانهها بایستی در یک سطح تقریباً یکسانی قرار گیرند. اگر تعداد کندل های تشکیل شده بین سر و شانهها مساوی باشد، الگو متقارن خواهد بود. الگوی متقارن، درصد موفقیت بیشتری دارد. بااینحال، اگر فاصله شانهها از سر یکسان هم نباشد، باز میتوان روی الگو حساب کرد.